نبود

نبود روزی

نبود

نبود روزی

بی پدر

به سر خاک پدر، دخترکی
صورت و سینه به ناخن می‌خست
که نه پیوند و نه مادر دارم
کاش روحم به پدر می‌پیوست
گریه‌ام بهر پدر نیست که او
مرد و از رنج تهیدستی رست
زان کنم گریه که اندر یم بخت
دام بر هر طرف انداخت گسست
شصت سال آفت این دریا دید
هیچ ماهیش نیفتاد به شست
پدرم مرد ز بی‌دارویی
وندرین کوی، سه داروگر هست
دل مسکینم از این غم بگداخت
که طبیبش به بالین ننشست
سوی همسایه پی نان رفتم
تا مرا دید، در خانه ببست
همه دیدند که افتاده ز پای
لیک روزی نگرفتندش دست
آب دادم به پدر چون نان خواست
دیشب از دیده‌ی من آتش جست
هم قبا داشت ثریّا، هم کفش
دل من بود که ایّام شکست
این همه بخل چرا کرد، مگر
من چه می‌خواستم از گیتی پست
سیم و زر  بود، خدایی گر بود
آه از این آدمی دیو پرست

نظرات 2 + ارسال نظر
قنبری چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 19:24

سلام راز موفقیت انکار نکردن همه ی موفقیتایی هستش که در زندگی به دست میاد.حتی اگه کم باشن.

مرسی
تا حالا با حرفت بیشتر موافقم

مهدی فر زه سه‌شنبه 16 اردیبهشت 1393 ساعت 15:33

سلام.

از اینکه به وبلاگم سر زدید سپاسگزارم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.